English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (6044 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
He accepted the job, albeit with some hesitation. U هرچند که با تردید، او [مرد ] این کار را پذیرفت.
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
as much as possible U تا بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
micron U 01 بتوان 6- متر
as far as possible U تا انجا که بتوان
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
in the event that U چنانکه
as U چنانکه
so that U چنانکه
how U چنانکه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
so to speak U چنانکه گویی
insolubly U چنانکه اب نشود
proper U چنانکه شایدوباید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
prettily U چنانکه زیبانماید
admissibleness U چنانکه روا
as it deserves U چنانکه باید
as is well known U چنانکه مشهور
dilatorily U چنانکه پرشود
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
permissively U چنانکه مخیرسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
coordinately U چنانکه یکجورباشد
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
perniciously U چنانکه زیان اورد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
meetly U چنانکه باید و شاید
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
interminably U چنانکه تمام نشود
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
according to his version U چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
funnily U چنانکه خنده اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
effusively U چنانکه گویی بریزد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
estimably U بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history Forum search
1pedal pamping
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1nonconversation
1she kept the polite small talk going.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com